نوید کوچولونوید کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

نوید عشق بابا سعید و مامان

دلتنگ یه دونه برادرمم

برادرم ازما 3 ساله که دوره . 3 ساله رفته آلمان. جاش پیش ما خیلی خالیه.امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشه . وقتی بهش گفتم که دایی شدی خیلییییییی خوشحال شد. دایی طاها ,نوید و مامانش دوستت دارن   2روز دیگه هم سالگرد تولدشه. ایشالا 120 ساله بشی  ...
7 آبان 1392

تکمیل شدن سیسمونی و عید قربان

23 مهر 92 بالاخره کمد و دکور و تخت نی نی رو اوردن و نصب کردن .خیلی خوشگل شد.دیگه همه ی وسایلش تکمیل شده .فقط رو تختی و وانش مونده. 24 مهر 92 یادش بخیر .پارسال این موقع مامان و بابام رفته بودن حج و ما درگیر ردیف کردن  اوضاع برای مهمونی ولیمه بودیم.امسال هم که مشغول کارای نی نی مونیم.ای خدااااااااااا دوس دارم هر سالمون اینقدر خوب و شاد بگذره. بابام به رسم حاجی ها گوسفند گرفت و صبح زود قربونی کردیم .خیلی روز خوبی بود .   ...
6 آبان 1392

سیسمونی پسرم

بالاخره سیسمونی تکمیل شد . مامان و بابام کلی زحمت کشیدن و از هیچی دریغ نکردن . ازشون یه دنیا ممنونم.ایشالا همیشه سایه شون بالای سرم باشه.     ...
6 آبان 1392

عید غدیر امسال

2 آبان 92 عید غدیر امسال همزمان شد با سالگرد تولد سعید عزیزم .واسه همین تصمیم داشتم که جشن سیسمونی و تولد سعید رو تو اینروز بگیرم.یه هفته پر مشغله داشتم .تکمیل سیسمونی و تمیز کردن خونه و اماده شدن برای جشن. بالاخره جشنمو برگزار کردم . همه چی خوب و عالی بود.برای مهمونا عصرونه تدارک دیدم.منوی جشنم اینا بود:الویه - آش-سالاد ماکارانی-کشک بادمجون -یه نوع خوراک با خمیر یوفکا - ژله. مامانم خیلییییییییییی زحمت کشید برای جشن.البته خواهرام و خواهر سعید هم خیلی کمک کردن .   یکی دوبار رقصیدم که بعدش دیگه مامانم نذاشت گفت چشم میزننت برای تولد سعید هم یه کیک سفارش داده بودم .اسم پسرمونم روش نوشتم.خواهرها و مامان...
6 آبان 1392

سونوی 30 هفتگی

سه شنبه 30 مهر 92 امروز وقت سونو داشتم بعد 18 هفته قرار بود پسرمو ببینم.با سعید رفتیم مطب و بعد یه ساعت نوبتمون شد.پسرمو دیدم تو مونیتور .چقدر بزرگ شده بود.وزن 1700 شده بود.وضعیتش سفالیک شده .دهنشم بازو بسته میکرد.دلم غش رفت وقتی این حالتشو دیدم .خدارو شکر که همه چی نرمال بود اینم یه تصویر نیم رخ از پسرم ...
6 آبان 1392
1